دانشنامه دوستداران حقیقت daneshname3.parsiblog.com احمد کسروی تبریزی - دوستداران حقیقت
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دو دعوى خلاف هم نیست جز که یکى را روى در گمراهى است . [نهج البلاغه]
دوستداران حقیقت

احمد کسروی تبریزی (۸ مهر ۱۲۶۹، ۲۰ اسفند ۱۳۲۴) تاریخ‌نویس، زبانشناس و پژوهشگر ایرانی بود. دو کتاب او به نام‌های تاریخ مشروطهٔ ایران و تاریخ هجده‌سالهٔ آذربایجان از مهم‌ترین آثار مربوط به تاریخ جنیبش مشروطه‌خواهی ایران است و هنوز (در سال ۲۰۰۶ میلادی) به آنها استناد می‌شود.

در کتاب آذری یا زبان باستان آذربایجان کسروی، برای نخستین بار این نظریه را مطرح کرد که زبان تاریخی منطقهٔ آذربایجان ایران زبانی از خانوادهٔ زبانهای ایرانی بوده است و زبان ترکی آذربایجانی بعداً در آن منطقه رایج شده است.

وی با توجه به قراین تاریخی نام زبان را آذری دانست. این نظریه هنوز مخالفانی دارد اما در نزد زبان‌شناسان به صورت عام پذیرفته شده است.[۱]

احمد کسروی در کاخ دادگستری تهران توسط فدائیان اسلام به اتهام الحاد و ارتداد، با ضربات متعدد چاقو به قتل رسید.

احمد کسروی تبریزی (۸ مهر ۱۲۶۹، ۲۰ اسفند ۱۳۲۴) تاریخ‌نویس، زبانشناس و پژوهشگر ایرانی بود. دو کتاب او به نام‌های تاریخ مشروطهٔ ایران و تاریخ هجده‌سالهٔ آذربایجان از مهم‌ترین آثار مربوط به تاریخ جنیبش مشروطه‌خواهی ایران است و هنوز (در سال ۲۰۰۶ میلادی) به آنها استناد می‌شود.

در کتاب آذری یا زبان باستان آذربایجان کسروی، برای نخستین بار این نظریه را مطرح کرد که زبان تاریخی منطقهٔ آذربایجان ایران زبانی از خانوادهٔ زبانهای ایرانی بوده است و زبان ترکی آذربایجانی بعداً در آن منطقه رایج شده است.

وی با توجه به قراین تاریخی نام زبان را آذری دانست. این نظریه هنوز مخالفانی دارد اما در نزد زبان‌شناسان به صورت عام پذیرفته شده است.[۱]

احمد کسروی در کاخ دادگستری تهران توسط فدائیان اسلام به اتهام الحاد و ارتداد، با ضربات متعدد چاقو به قتل رسید.احمد کسروی تبریزیزندگی و فعالیت‌ها

[ویرایش] تبار

کسروی از خانواده‌ای که پشت در پشت به پیشه ملایی سرگرم بودند زاده‌شد. پدر او حاجی میرقاسم و پدر او میراحمد، و میراحمد پسر میرمحمد تقی و او پسر میرمحمد بوده‌است. پدران کسروی همه تا میراحمد ملا بوده‌اند و میراحمد هم به گفته کسروی ملایی نامی بوده که در هکماوار و قراملک محله‌های پیامون پیروانی داشته‌است. همچنین اینان در هکماوار مسجدی به نام پدربزرگ کسروی میراحمد در هکماوار داشته‌اند. این میراحمد در ۱۲۸۷ (قمری) مرده‌است.

با مرگ میر احمد پسر بزرگش میرمحمدحسین جای پدر را می‌گیرد و برای خواندن درس به نجف می‌رود و پس از چند سال درس خواندن به تبریز بازمی‌گردد ولی به زودی او نیز می‌میرد. پسر دیگر میراحمد حاجی میرقاسم پدر کسروی به ملایی نمی‌پردازد و به بازرگانی می‌پردازد.

[ویرایش] نامگذاری

از آنجا که مسجد خانوادگی آنها بی ملا می‌ماند،پدر کسروی آرزو داشته تا دارای پسری گردد که جای پدربزرگش را در مسجد بگیرد و از این‌رو هر پسری را که از او زاییده می‌شده میراحمد می‌نامد،ولی پسرهای او یکی‌یکی پس از زایش می‌میرند تا اینکه کسروی زاده می‌شود. او چهارمین پسری بوده که حاجی میرقاسم میراحمد نام‌می‌نهد.

[ویرایش] سال‌های آغازین زندگی

کسروی در روز چهارشنبه ۸ مهر سال ۱۲۶۹ خورشیدی(برابر با ۱۴ صفر ۱۳۰۸ (قمری)) در محله هکماوار یا حکماوار یا حکم‌آباد در شهر تبریز زاده شد. خانواده‌اش او را که نخستین پسر خاندانشان بود ارج می‌گذاردند. مادرش او را از بازی کردن و آمیزش با دیگر همسالان بازمی‌داشته‌است. به گفته خود کسروی از پنج سالگی سر او را برپایه آیین آن زمان می تراشیده‌اند که او از این کار بسیار آزرده‌می‌شده‌است. وی را از شش سالگی به مکتبی در هکماوار فرستادند،آخوند آن مکتب ملا بخشعلی نام‌داشته و به گفته کسروی از زبان فارسی چیز چندانی نمی دانسته و چون دندان نداشته گفتارش به خوبی به گوش نمی‌رسیده‌است. با این همه کسروی درآموختن در سنجش با همسالانش پیشتاز بوده و بسیاری چیزها را با کوشش خود و یاری خانواده‌اش آموخت. در ۱۲ سالگی پدرش درگذشت و (بعد از دو سال کار قالیبافی) دوباره به مدرسه دینی بازگشت و طبق وصیت پدر آنرا ادامه داد. حاجی میرمحسن آقا که شوهر عمه و قیم خانواده کسروی بود وی را به مدرسه طالبیه فرستاد. در آن مدرسه نخست کسروی در مکتب مردی به نام ملا حسن به درس خواندن پرداخت. کسروی نخستین بار در همین مدرسه طالبیه با شیخ محمد خیابانی که درس هیئت بطلمیوسی می‌گفت آشناشد.

[ویرایش] اتفاقات مهم

اتفاقاتی مهمی که به اذعان خود کسروی در جوانی مسیر زندگی او را تغییر دادند، عبارتند از: حفظ کل قرآن در حدود بیست سالگی، تکمیل درس دینی و ملا شدن در سن بیست سالگی، رصد دنباله دار هالی و اذعان به اعتبار علم تجربی.

وی در تبریز عربی و انگلیسی آموخت و در مدرسهٔ امریکایی تبریز عربی تدریس می‌کرد.[۲]

[ویرایش] رفتن به تهران

کسروی در مدتی پس از رفتن به تهران عبا و عمامه‌اش را کنار گذاشت و در عدلیه استخدام شد و بعد از مدتی به خوزستان منتقل شد. او مدتی بعد از عدلیه برکنار شده و وکیل دعاوی شد.[۲]

کسروی نشریهٔ پیمان (از ۱۳۱۲ تا ۱۳۲۰[۲]) و پس از اشغال ایران و برکناری رضاشاه پهلوی، نشریهٔ پرچم را منتشرکرد و درآن‌ها به ترویج دیدگاه‌های خود دربارهٔ دین و زبان و باورهای ایرانیان پرداخت. کسروی حزب یا جمعیتی نیز تشکیل داد و آن را باهماد آزادگان نامید.[۳]


وی مبلغ «پاک‌دینی» (زدودن خرافات از مذهب) بود.[۴] [۲]

کسروی از طرف‌داران سره‌نویسی در زبان فارسی بود. [۵]

[ویرایش] پایان زندگی

احمد کسروی در کاخ دادگستری تهران توسط فدائیان اسلام به اتهام الحاد و ارتداد، با ضربات متعدد چاقو به قتل رسید.[۶] [۷] آثار وی پس از انقلاب اسلامی در ایران از کتب ممنوعه بوده اند

[ویرایش] نظرات و مخالفتها

کسروی انتقادات سنگینی به اعتقادات ، تصوف، و بهائیت وارد کرد و با کتاب ورجاوند بنیاد تلاش کرد روش مذهب‌گونه‌ای را رواج دهد که آن را پاک‌دینی می‌نامید[۹].

کسروی به شعر و شاعران نیز تاخت و از جمله حافظ را «شاعرک یاوه‌گوی مفتخوار» و سعدی را «مرد ناپاک» خواند[۱۰]. کسروی و پیروانش در ۱ دی هر سال جشن کتاب‌سوزی برگزار می‌کردند و کتاب‌هایی را که مضر تشخیص داده بودند (از جمله دیوان حافظ، رمان‌ها، و کتاب‌های بهائیان) می‌سوزاندند.[۱۰]

منبع.http://fa.wikipedia.org



  • کلمات کلیدی :
  • مسلمان میهنی ::: پنج شنبه 86/4/21::: ساعت 6:53 عصر


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ